محل تبلیغات شما
هفتم هشتم مهرماه بود که نتایج آزمون استخدامی آمد من هم  حد نصاب نمره را آورده بودم. برای تحویل مدارک که رفته بودم چند نفر دیگر را دیدم که آنها هم مثل من برای همین پست شغلی اقدام کرده بودند. هفته پیش هم مصاحبه اولیه انجام شد. خدایا چقدر سوال پرسیدند. زیر و رویمان کردند. مثل آدم بی گناهی که چند نفر کاماندو دنبالش کرده باشند این سوال تمام نشده باید سوالات بعدی را جواب میدادم. آنقدر توی کوچه پس کوچه سوالات دوانیدندم که مجبور شدم یک جا دروغ بگویم. انگار به آخر خط رسیده باشم.

هفته پیش هفته عجیبی بود. از جمعه شب بچه مریض شد و تب کرد، از شازده واگیر کرده بود. جمعه و شنبه به مریض داری، یکشنبه به این مصاحبه کذایی و از سه شنبه تا آخر هفته به مهمانداری گذشت . حقیقتا جمعه و شنبه فقط دلم می خواست بخوابم. هفته ها گاهی چنان ملایم و بی برنامه می گذرند و گاهی هم مثل این هفته سنگین و پر برنامه. اینقدر سنگین که تا چند روز بعد فقط خواب و سکوت می تواند تلاطمش را ارام کند. 

امروز را تصمیم گرفتم جور دیگری شروع کنم. پیاده روی تا دریاچه، خرید سبزی، تهیه صبحانه برای خانواده و انجام کارهای بانکی و . در ضمن کلاس های موسسه را هم بلا تکلیف رها کردم. می خواستم خیلی عالی تمام کنم ولی موسسه به همه چیز فکر میکند بغیر از تعلیم بچه ها. یک جور پول پرستی که انتها ندارد. فقط همینقدر بگویم که دیدم با وجدان کاری و مسوولیت پذیری من کاری پیش برده نمی شود چون موسسه نمی خواهد! فقط می خواهد بچه ها بیاییند پولی بدهند و بروند حالا این وسط  اعتماد والدین، یادگیری بچه ها، راندمان کار و .چه می شود بماند. یعنی موسسه می گوید به درک! به درک اسفل السافلین! هر چه می خواهد بشود. فقط موسسه ریزش نداشته باشد مدیر موسسه بسان یک نهنگ روی صندلی لمیده، مثل مردهای دهه ده و بیست که بدجور مرد سالاری می کرده اند می گوید "مگر "من" نگفتم کلاس ریزش نکند؟ مگر "من" نگفتم کلاس باید با بازی و تفریح باشد؟ مگر "من" نگفتم نمی توانم مرتب "مربی" تعویض کنم؟ " خوب که من من کردن هایش تمام شد با ادله کافی کم کاری ها و توقع های بی جایش را نشانه رفتم. سر آخر به التماس افتادند که ای کاش نمی رفتی. با خودم گفتم آدمهایی که لیاقت ندارند را باید با من های بزرگشان تنها گذاشت شاید به خود بیایند.

تهران، دوشنبه سیزده آذرماه نود و شش

مصاحبه در یک روز تابستانی

آخرین ماه پاییزی!

موسسه ,هفته ,فقط ,بچه ,مثل ,نمی ,من نگفتم ,مگر من ,چند نفر ,نگفتم کلاس ,هفته پیش

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Valerie's info اسرار خرابات بجز مست نداند Christopher's page dustzhouselle net1kala.ir کاش آسمان آبی بود سکوت سرد nepankacho لنز رنگی و لنز طبی سی لنز تاریخچه و آداب و رسومات روستای بید